جدول جو
جدول جو

معنی پیاله جور - جستجوی لغت در جدول جو

پیاله جور
پیالۀ مالامال، پیالۀ پر از می
تصویری از پیاله جور
تصویر پیاله جور
فرهنگ فارسی عمید
پیاله جور
(لَ / لِ یِ جَ)
پیالۀ مالامال. پیالۀ پر، چه جور یکی از خطوط جام جم است که بر لب بود. (از آنندراج). رجوع به ’جور’ شود
لغت نامه دهخدا
پیاله جور
پیاله مالامال پیاله پر (چه جوریکی از هفت خط جام است که برلب پیاله باشد)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیاله دار
تصویر پیاله دار
دارای پیاله، ساقی، باده نوش، باده پیما
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیله ور
تصویر پیله ور
سوداگر، فروشندۀ دوره گرد و خرده فروش که اشیای خرده ریزه مانند نخ، سوزن، مهره و مانند آن می فروشد، چرچی، سقط فروش، سقطی، خرده فروش، پیلور برای مثال چو در بسته باشد چه داند کسی / که جوهرفروش است یا پیله ور (سعدی - ۵۳)، ابریشم فروش، فروشندۀ قز، قزّاز، ابریشمی، کسی که پیله می خرد و ابریشم می ریسد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیاله نوش
تصویر پیاله نوش
باده نوش، شراب خوار
فرهنگ فارسی عمید
(اَ رَ)
پیاله پیما. باده خوار. شرابخوار:
در عهد پادشاه خطابخش جرم پوش
حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(اَصْ وَ)
که پیاله دارد. خداوند پیاله. صاحب پیاله، که محافظت پیاله با اوست. رکابدار. (لغت محلی شوشتر نسخۀ خطی ذیل کلمه رکابدار) ، شرابخوار. ج، پیاله داران. (از آنندراج) :
میکرد گریه ساقی بر گرد لاله زاری
گویا به یادش آمد دور پیاله داران.
آصفی.
، نام نوعی از رستنی ها. رجوع به پیاله داران شود
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ وَ)
پیلور. شخصی که داروو اجناس عطاری و سوزن و ابریشم و مهره و امثال آن بخانه ها گرداند و فروشد. (برهان). دارو فروش. (آنندراج). صیدنانی. (تفلیسی) (مهذب الاسماء). خرده فروش. دوره گرد در ده ها. پلژی فروش. عطار. عقاقیری. چرخچی. کسی که اسباب مختلف در کیسه یا بسته ریزد و برای فروش دوره گرداند و عموماً به ده ها برد. (فرهنگ نظام). چرچی. تاجر دوره گرد. صندلانی. دست فروش. پلژه فروش. (مهذب الاسماء). در محاوره کسی که مس و سفیداب و دیگر آرایش زنان در کوچه ها فروشد. (از آنندراج) :
در ته پیلۀ فلک پیله ور زمانه را
نیست به بخت خصم تو داروی درد مدبری.
خاقانی.
چو در بسته باشد چه داند کسی
که جوهرفروش است یا پیله ور.
سعدی.
این مسئله از هم طلبان معرکه گیرند
این خرقۀ پشمینه کشان پیله ورانند.
مخلص کاشی (از آنندراج).
فلاوره، پیله وران، طبیب. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ یِ زَ)
آفتاب. (مجموعۀ مترادفات ص 12)
لغت نامه دهخدا
(لَ / لِ نَ)
اکل و شرب. (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
شخصی که دارو و اجناس عطاری و سوزن و ابریشم ومهره ومانند آن بخانه ها گرداند و فروشد خرده فروش دوره گرد: چو در بسته باشد چه داند کسی که جوهر فروش است یا پیله ور ک (سعدی)، طبیب پزشک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاله زر
تصویر پیاله زر
پیاله ای که از زر ساخته باشندجام زرین، آفتابخورشید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاله دار
تصویر پیاله دار
شرابخوار، صاحب پیاله
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاله نوا
تصویر پیاله نوا
خوردن و آشامیدن اکل و شرب
فرهنگ لغت هوشیار
پیاله پیما باده نوش شرابخوار در عهد پادشاه خطا بخش جرم پوش حافظ قرابه کش شد و مفتی پیاله نوش. (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیاله دار
تصویر پیاله دار
ساقی، شراب خوار، باده نوش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیله ور
تصویر پیله ور
((~. وَ))
دست فروش، دوره گر د، عطار، پزشک
فرهنگ فارسی معین
پیشه ور، خرده فروش، دوره گرد، کاسب، محترفه
فرهنگ واژه مترادف متضاد